دوشنبه 1 آذر 1389 - 14:27



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS نويد غضنفري



چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 15:48

كاش مي شد دستِ علي بلورچي را هم گرفت و با خود بُرد «ليو»!

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (8)...

سنتوري

يكي از افتخارهاي زندگي ام اين است كه جشنواره فجر پارسال (بيست و پنجم)، حضوري فقط و فقط تك سانسي در جشنواره داشتم كه براي «سنتوري» عزيز بود. آن هم نه توي سينماي مطبوعات. خدا كمك كرد و مسير درست را نشان ام داد. به سادگي و با تحمل دو سه ساعت توي صف سينما سپيده ايستادن و يقين داشتن به تماشاي «سنتوري» روي پرده، حالا آن شب توي فهرست خاطرات شخصي ام قرار گرفته و گمان نمي كنم به اين سادگي ها پاك شود.
علي بلورچي وقتي دارد براي بار نمي دانم چندم، هوايِ كدر و آلوده شهر را به سينه سوخته اش فرو مي برد، لابد مي داند كه اين روزمرگيِ خود ساخته و خود خواسته اي است كه عوض اش وجود و حضورِ او را از بينِ آن همه آدمِ يك رنگ و يك جور متمايز مي كند. اثبات و حكِ فرديتي كه حتي مي داني دست آخر به زور و ضربِ مسكن دادن و دربند كردن، ازت مي گيرندش و خب، آن موقع هم كه نگاهي به پشت سر بيندازي، مي بيني كه تاوان اش را به اندازه كافي داده اي. اين حديث نفسِ بزرگِ مهرجويي و چكيده اي است تلخ از رويكردِ جشنواره، مسؤولان و حتي تماشاگران اش، دست كم در اين دوران گذار.
«سنتوري» فيلم خوب پارسال بود كه مي خواست به شدت خودش باشد. ديديم كه بستندش و تا مي خورد مسكن به اش زدند. حالا هم با اين كه دربند است اما هنوز سرپا است و دارد به تاواني كه داده، نگاه مي كند. حالا به مضمون فيلمِ خوبِ (به زعم خيلي ها) امسال، «آواز گنجشك ها»ي مجيدي دقت كنيد. ديدِ جبرگرايانه حاكم بر كل ماجرا، نمي گذارد اين طور خيال كنيم (برخلاف عقيده خيلي از دوستان) كه براي كريم (رضا ناجي) و باقيِ كاراكترهايِ مجبورِ داستان، «غم و شادي جهان در گذر است». اين ها به حكمِ جبر الهي (آن طور كه قصه پرداز نشان مان مي دهد) و جبر اخلاقيِ مسلط بر روابط، برايشان معلوم شده كجا بخندند و كجا زار بزنند. مفهوم غم و شادي درگذرِ خيام (« اين قافله عمر عجب مي گذرد/ در ياب دمي كه با طرب مي گذرد/ ساقي غم فرداي حريفان چه خوري/ پيش آر پياله را كه شب مي گذرد») البته دامنه مصداق هاي گسترده اي دارد: از «اين گروه خشن» پكين پا يا «بوچ كسيدي و ساندانس كيد» بگير و بيا تا «گنج قارون» فردين و همين «گل يخ» كيومرث پوراحمد. حتي در «سنتوري» هم مي شود پي جوي اين مفهوم شد مثل فيلم خوب ديگر مهرجويي، «مهمان مامان». اما در «اين گروه خشن» يا «مهمان مامان» رويكرد ميني ماليستي و پرداختن به جزئيات و حواشي انقدر فراوان است كه به راحتي مفهوم غم و شادي در گذر، تحت الشعاعِ باقي قضايا قرار مي گيرد. شخصيت ها نه با رويكردِ به شدت حقنه شده اخلاقي يا معنوي، بلكه خود خواسته و خودمحور، به ريسمانِ تقديرِ محتوم شان چنگ مي زنند و نتيجه اش را هم مي بينند.
امسال، نه در جايگاه يك قطعه شاهكار، اما قابل قبول و احترام برانگيز، سيامكِ «تنها دوبار زندگي مي كنيم»، جزوِ قهرمان هاي آشنايي است كه هيچ گاه خارج از مسير خود خواسته اش نخواسته، يك دل سير بخندد يا فرياد بزند. گيرم كه اصلا موقعيتِ سيامك يك توهم تمام عيار باشد، جايي است ميان مرگ و زندگي. بالاخره كه او (حالا چه در هذيان پيش از مرگ يا واقعيتِ محض) جاده برفي و صعب العبورِ ناكجا آبادِ «ليو» (باز هم تأكيد مي كنم، هم به معناي «زيستن» و هم «ترك كردن») را براي رفتن در پيش گرفته. «ليو» سيامك چقدر به «بوليوي» بوچ شباهت دارد! شايد همان جاست! هر جا هست به گفته ناصرِ ساقي (رامين راستاد) «آرامش انساني» دارد. يقينا مثل همان كادر محوي است كه در پايان «اين گروه خشن»، استاد نشان مان مي دهد و پايك بيشاپ و دار و دسته اش، دارند يك دل سير درش با هم مي گويند و مي خندند...
...پارسال همين موقع ها بود كه خودخواسته، در جشنواره بيست و پنجم فقط و فقط «سنتوري» را ديدم. دست آخر كه علي را بستند به تخت و مسكن زدند تا فرديت اش را ازش سلب و دربندش كنند، با بغض چنگ مي انداختم به دسته صندلي هاي سينما سپيده. زار مي زدم كه چرا هانيه علي، پاي رفتن اش به جايي شبيه «ليو» نشد. علي ماند و سنتورش و خيالِ هانيه. علي سنتوري مصداقِ هنرمندِ خود ساخته ما است كه حالا بايد كفاره خود بودن و خود ماندن اش را بدهد. محبوس در جمع آن آسايشگاه رواني: «بعد از اين ديوانه سازم خويش را، آقاي دكتر». براي علي هم لابد غم و شادي جهان در گذر است، همچنان كه براي خيلي از كاراكترهاي ديگر قصه هاي مان. فقط نگران ام، نكند معنويتِ تزريقيِ بعد از اين، قهرمان هاي مان را طوري بار بياورد كه ديگر خودشان نخواهند بروند «ليو». نكند ديگر بايد انقدر بايستند تا به حكم و تقديرِ متظاهرانه الهي، يكي برشان دارد و ببردشان «ليو»؟!


شما هم بنويسيد (8)...



شنبه 20 بهمن 1386 - 15:33

غريبه شهر٭/ يادداشت پنجم، روز هشتم

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (1)...

خب بالاخره پديده جشنواره امسال هم مشخص شد. شاهكار نبود اما ارزش اين همه انتظار و يل للي تل للي كردن و چرخيدن توي سينما صحرا را داشت. جالب اين كه «تنها دوبار زندگي مي كنيم» بهنام بهزادي را سرموقع اش، توي سينماي مطبوعات نديدم و آن را به پيشنهاد پاره اي از بچه هاي سايت، رفتيم و در سينما عصرجديد ديديم. انگار قرار نيست امسال توي صندلي هاي سينما صحرا فرو برويم و تنها يك فيلم خوب ببينيم! يادداشتي براي «تنها دوبار زندگي مي كنيم» بهزادي نوشته ام كه مهدي عزيزي مي گذاردش كنار يادداشت خودش و پويان و صوفيا كه مي دانم عاشقانه فيلم را دوست دارند. لازم هست تأكيد كنم اين ها فقط رويويِ اولين مواجهه مان است با فيلم؟
و اما كار تازه مجيد مجيدي، «آواز گنجشك ها». تنها مي شود گفت رفتيم و به تماشاي پاره اي ديگر از تفكرهاي چيپ و ساده انگارانه و سطحي هميشگيِ مجيدي نشستيم، توي آن گرما و ازدحام بالكن سينما صحرا. فقط مانده ام چه طور تا به آخر دوام آورديم؟! به خاطر رضا ناجي اش بود؟ يا رودربايستي با اين سينماي بي بضاعت و بداقبال كه تا به حال تنها نماينده اش به مراسم اسكار، كاري بوده از همين كارگردان. آخر اين چه رويكردِ متظاهرانه اي است به معنويت كه هنوز هم مجيدي اصرار دارد گل درشت نشان اش دهد؟ اصلا بگذاريد ببينم، چرا فقط قشر فقير و ندارِ جامعه، البته از ديدِ آقاي كارگردان، است كه بايد همواره در مواجهه با عذابِ (شما بخوانيد امتحان) البته حقنه شده الهي قرار بگيرد؟ اين كه سانديسِ دكه توي شهر 400 تومان است نه 350 تومان، چه ربطي به اين دارد كه مثلا يك روز كريم (همين رضا ناجي انصافا بامزه ماجرا) دلش نيامده و ناخن خشكي كرده، 500 تومان بدهد به آن دختركي كه پشت چراغ قرمز چهار راه، دارد اسپند دود مي كند؟ اگر بخواهيم با اين تفكر و رويكردِ سطحي پيش برويم كه با اين همه نكبت توي شهر، نبايد يك دانه برج و ساختمان روي زمين باقي مي ماند! با اين تفكر، مي شود نتيجه گرفت كه آن تخمِ شتر مرغي هم كه سرايدارِ افغانيِ آن شترمرغ داري؟ داستان به كريم مي دهد به خاطر اين موقع شكستن مي پاشد روي سر و صورت (!!) بچه هاي كريم، چون حق شان نبوده و احتمالا املت هايي هم كه به عنوانِ زكات شايد براي در و همسايه مي فرستند، نبايد به راحتي از گلوي اين بندگانِ مفلوكِ خدا پايين برود! و اين رشته را همين طور بگير و برو...!

٭عبارتي كه روي وانت فكسني يكي از اهالي روستاي كريم نوشته شده!

شما هم بنويسيد (1)...



جمعه 19 بهمن 1386 - 17:48

سالاد ميوه كاليفرنيايي/ يادداشت چهارم، روز ششم

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (2)...

اليوت گارفيلد (ريچارد دريفوس) در «دختر خداحافظي» نوشته نيل سايمن بزرگ، بازيگرِ جوياي نامي است كه تازه از شيكاگو به نيويورك آمده و مجبور است براي يك كارگردانِ ديوانه تأتر، يكي از مهم ترين كاراكترهايِ تأترِ انگلستان، نقش ريچارد سوم، را به فرم يك سالاد ميوه كاليفرنيايي اجرا كند: نسخه هم جنس دوستانه ريچارد سوم كه مي دانيم كمي فلج هم هست! اليوت، جايي از فيلم، در حالي كه دارد ديوانه وار آن نقشِ مضحك را اتود مي زند، يكهو بلند و البته با لحنِ هميشه ناصر طهماسب فرياد مي زند: «...بسه، ديگه چقدر بايد به خودم گند بزنم؟». حالا، موقع تماشايِ «حس پنهان» رزاق كريمي، دائم منتظر اين لحظه شگفت انگيز بودم كه محمدرضا فروتن و حامد بهداد (بازيگر مستعد و جوان و حيفيِ اين سينماي بي بضاعتِ ما) رو به ما تماشاچي ها كنند و همين جمله خاطره انگيز را بلند فرياد بزنند! اين از روز ششم...
و اما روز هفتم. هزار بار دريغ و افسوس كه «هميشه پاي يك زن در ميان است» كمال تبريزي مي توانست و قابليت اين را به راحتي داشت كه تبديل به يكي از معدود كمدي هاي رمانتيكِ جذابِ سينماي مان شود، كه نشد. نيم ساعت ابتداي فيلم خبر از اين حادثه خوب مي داد و اضافه كنيد به بازي هاي خوب و يك دستِ گلشيفته فراهاني و حبيب رضايي و مهران مديري، يك حسن معجونيِ معركه را در نقشِ افسر نيروي انتظامي. نمي دانم اين چه صيغه اي از سينماي ماست كه همه خيال مي كنند اگر قصه شان را درست و سر راست بگويند و هي آن را نپيچانند، كسي به شان خرده مي گيرد؟! خب، آن نيم ساعت اول (و حتي قسمت هايي بعد از آن) كه شوخي ها و ديالوگ ها عالي بود، چه شد كه به بيراهه زد كارگردان؟!
«تنها دو بار زندگي مي كنيم» را نديدم. بعضي از بچه هاي سايت گويا با تماشاي آن هدبنگ زده اند...

شما هم بنويسيد (2)...

|< <  1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 3.75306510925 seconds.